سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند آن است که اندازه خود را بشناسد و در نادانی آدمی همین بس که اندازه خود را نشناسد [امام علی علیه السلام]
 
جمعه 97 آبان 4 , ساعت 11:9 صبح

میهمانی مقدمه امضاء سند!!!

مرحوم همائی درباره استاد خود ، آیت الله سید محمد باقر درچه ای ، چنین می گوید:

« آن بزرگوار در علم و ورع و تقوا آیتی عظیم ، و به حقیقت جانشین پیغمبر اکرم و ائمه معصومین« سلام الله علیهم اجمعین » بود . در سادگی و صفای روح و بی اعتنائی به امور دنیوی گوئی فرشته ای بود که از عرش به فرش آمده بود و برای تربیت خلایق با ایشان همنشین شده است. مکرر دیدم که سهم امام های کلان برای او آوردند و دیناری نپذیرفت با اینکه میدانست که بش از چهار و پنج شاهی پول سیاه نداشت. وقتی سبب میپرسید می فرمود: من فعلا بحمد الله مقروض نیستم و خرجی فردای خود را هم دارم و معلوم نیست که فردا پس فردا چه پیش آید ، و ما تدری نفس ماذا تکسب غدا. بنابراین اگر سهم امام را بپذیرم ممکن است حقوق فقراء تضییع شود.

گاهی دیدم چهار صد پانصد تومان که به پول امروزی چهار صد پانصد هزار تومان بود برایش سهم امام آوردند و بیش از چند ریال که مقروض بود قبول نکرد. اگر احیاناً لقمه ای شبهه ناک خورده بود برفور انگشت در گلو میکرد و همه را بالا می آورد . و این حالت را یک بار مخصوصاً برای العین دیدم. ماجرا از این قرار بود : یکی از بازرگانان ثروتمند ، آن بزرگوار را با چند تن از علما و طلاب دعوت کرده بود. سفره ای گستر ده بود و غذاهای متنوع با انواع تکلف و تنوع آن مرحوم به عادت همیشگی مقدار کمی غذا تناول کرد . پس از انکه دست و دهان شسته شد ، میزبان قباله ای را مشتمل بر مساله ای که به فتوای سید حرام بود برای امضا حضور آن مرد روحانی آورد. وی دانست که آن میهمانی مقدمه ای برای امضای این سند بوده و شبهه رشوه داشته است. رنگش تغییر کرد و تنش به لرزه افتاد و فرمود من به تو چه بدی کرده بودم که این زقوم را به حلق من کردی؟ چرا این نوشته را پیش از ناهار نیاوردی تا دست به این غذای الوده نکنم. پس آشفته حال برخاست دوان دوان به مدرسه آمد و کنار باغچه مدرسه مقابل حجره اش نشست و با انگشت به حلق فرو کرد همه را استفراغ کرد و پس از آن نفس راحتی کشید.




لیست کل یادداشت های این وبلاگ